نگاهی علمی، کاربردی و داستانمحور به یکی از بنیادیترین مفاهیم زندگی

تغییر همیشه بخشی از زندگی ماست؛ از تغییرات ساده مثل عوض کردن مسیر همیشگی رفتن به محل کار تا تصمیمهای بزرگ مانند تغییر شغل، مهاجرت یا ورود به یک رابطهی جدید. جالب اینجاست که با وجود تجربهی مداوم تغییر، اغلب ما در مواجهه با آن دچار نگرانی و حتی ترس میشویم.
به زبان ساده، تغییر یعنی «حرکت از یک وضعیت به وضعیت دیگر». کرت لوین، روانشناس اجتماعی، فرایند تغییر را در سه مرحله توضیح داده است: انجمادزدایی (Unfreezing)، حرکت (Change) و انجماد مجدد (Refreezing). برای مثال، فرض کنید فردی تصمیم دارد وزن کم کند: ابتدا باید بپذیرد که سبک زندگی فعلیاش مطلوب نیست (انجمادزدایی)، سپس رژیم و ورزش را شروع کند (حرکت) و در نهایت، سبک جدید را به بخشی پایدار از زندگی خود تبدیل کند (انجماد مجدد).
از نگاه کارول دوک و نظریه ذهنیت رشد، تغییر تهدید نیست بلکه فرصتی است برای یادگیری. اگر به تغییر مثل «کلاسی تازه برای زندگی» نگاه کنیم، تجربهی آن بسیار سادهتر میشود.
انواع تغییر عبارت است از :
1. تغییرات فردی: مثل فردی که بعد از سالها سیگار کشیدن، تصمیم میگیرد آن را ترک کند. این تغییر در باورها و رفتار شخصی شکل میگیرد.
2. تغییرات سازمانی: تصور کنید شرکتی سنتی که به صورت حضوری کار میکرد، پس از دوران کرونا به دورکاری روی آورد. این یک تغییر سازمانی است.
3. تغییرات اجتماعی: مثل تغییر نگرش جامعه نسبت به استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر.
4. تغییرات طبیعی: مثل بالا رفتن سن یا تغییر فصلها.
چرا تغییر سخت است؟
یکی از مراجع علمی در این زمینه، مدل مراحل تغییر «جیمز پروچاسکا» است. او میگوید تغییر معمولاً از پنج مرحله میگذرد: پیشتفکر، تفکر، آمادگی، عمل و نگهداری. دلیل سختی تغییر این است که مغز ما به عادتها خو گرفته است.
به عنوان یک مثال ساده، شاید شما هم تجربه کرده باشید که وقتی تصمیم میگیرید زودتر از خواب بیدار شوید، چند روز اول بسیار دشوار است. دلیلش این است که مسیرهای عصبی در مغز به دیر خوابیدن عادت کردهاند. مقاومت در برابر تغییر کاملاً طبیعی است.
دیدگاه علمی به تغییر
دیدگاه علوم اعصاب می گوید مغز ما ناشناخته را تهدید میبیند، اما به لطف «نوراپلاستیسیتی» (انعطافپذیری عصبی) میتوانیم مسیرهای جدید بسازیم. برای مثال، کسی که سالها رانندگی نکرده اما دوباره تمرین کند، میتواند مهارت خود را بازسازی کند.
در روانشناسی رفتاری، اگر تغییر همراه با پاداش باشد، پایدارتر میشود. مثلاً اگر بعد از ورزش به خود یک موسیقی مورد علاقه پاداش دهید، احتمال تداوم ورزش بیشتر است.
مارتین سلیگمن در روانشناسی مثبتگرا میگوید تمرکز بر نقاط قوت به جای ضعفها، فرایند تغییر را آسانتر میکند.
راهکارهای عملی برای تغییر در زندگی فردی
1. با تغییرات کوچک شروع کنید: کسی که میخواهد کتابخوانی را شروع کند، بهتر است با ۱۰ دقیقه در روز آغاز کند.
2. هدفگذاری هوشمند (SMART): مثلاً به جای «بیشتر ورزش کنم»، بگویید «سه بار در هفته ۳۰ دقیقه پیادهروی کنم».
3. ژورنالنویسی: نوشتن روزانه احساسات هنگام تغییر، به خودآگاهی کمک میکند.
4. شبکه حمایتی: فردی که رژیم میگیرد، با همراهی دوست یا خانواده موفقتر است.
5. پاداشدهی: پس از یک هفته پایبندی به تغییر، به خودتان هدیه بدهید.
تغییر در سازمانها
در سطح سازمانی، جان کاتر، استاد دانشگاه هاروارد، هشت گام برای مدیریت تغییر معرفی کرده است. مثلاً تصور کنید شرکتی قصد دارد سیستم دیجیتال جدیدی پیاده کند. بدون آموزش کارکنان و ایجاد حس ضرورت، این تغییر شکست خواهد خورد. اما اگر کارکنان بدانند این تغییر سرعت کارشان را بالا میبرد، همراهی بیشتری خواهند کرد.
نمونههای موفق تغییر از افراد و سازمانها، زمانی که استیو جابز به شرکت بازگشت، اپل در آستانه ورشکستگی بود. تغییر تمرکز شرکت بر طراحی محصولات خلاقانه مانند آیمک و آیفون، اپل را به یکی از موفقترین شرکتهای جهان تبدیل کرد. نلسون ماندلا پس از ۲۷ سال زندان، او نهتنها به دشمنیهای گذشته ادامه نداد، بلکه تغییر نگرش خود و ملت آفریقای جنوبی را به سمت آشتی ملی هدایت کرد. این نمونه بارز قدرت تغییر فردی و اجتماعی است. همچنین شبکه نتفلیکس (Netflix) از اجاره دیویدی به پخش آنلاین مهاجرت کرد. اگر نتفلیکس به تغییرات فناوری بیتوجه بود، امروز وجود نداشت. مایا آنجلو، نویسنده و شاعر برجسته آمریکایی، بارها شغل و مسیر زندگی خود را تغییر داد. از رقصنده تا بازیگر و سپس نویسندهای مشهور، او نشان داد تغییر میتواند خلاقیت را شکوفا کند.
نقش روانشناسی در مدیریت تغییر
روانشناسان با ابزارهایی مثل درمان شناختی-رفتاری (CBT) یا ذهنآگاهی (Mindfulness) میتوانند به افراد و سازمانها کمک کنند تا با اضطراب ناشی از تغییر بهتر کنار بیایند. برای مثال، تمرین تنفس عمیق و حضور در لحظه میتواند هنگام تغییر شغل، اضطراب را کاهش دهد.
تغییر در راستای رشد شخصی به طوری که کارل راجرز معتقد است انسان ذاتاً گرایش به رشد دارد. مثال روشن آن، کودکی است که با وجود زمین خوردنهای متعدد، دوباره تلاش میکند راه برود. تغییر، مسیر طبیعی خودشکوفایی است.
چگونه با تغییر دوست شویم؟
ذهنیت رشد پرورش دهید و هر شکست را بخشی از یادگیری ببینید.
خوشبین باشید مثلاً وقتی از شغل فعلی خود جدا میشوید، به فرصتهای تازه فکر کنید.
انعطافپذیری را تمرین کنید به طوری که در سفر، تغییر برنامه بهجای استرس میتواند یک ماجراجویی جدید باشد.
به گذشته نگاه کنید. به یاد آورید که چگونه قبلاً تغییرات سخت را پشت سر گذاشتهاید.
به خودتان زمان بدهید. تغییر مثل روییدن گیاه است؛ نیاز به صبر دارد.
در نهایت تغییر نهتنها اجتنابناپذیر است، بلکه زیربنای رشد و پیشرفت است. چه در سطح فردی و چه در سطح سازمانی و اجتماعی، یادگیری مدیریت تغییر مهارتی حیاتی است. اگر آن را تهدید نبینیم، تغییر میتواند بهترین معلم زندگی ما باشد. همانطور که هرمان هسه میگوید: «در دل هر آغاز، جادویی نهفته است.»